تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان آریاییها و آدرس ariayiha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
اشک شاید ائتلاف تازه ای با غم کند
اسب بازیگوش و زیبای نگاهت رم کند
ساعت شماته دار کهنه ای هستم ، ولی
خنده هایت می تواند باز هم کوکم کند
سر به زیر های تو سر به هوایم کرده است
دیدن چشم تو شاید خاطرم را جم کند
ارتفاع سد بین قلب ما بسیار بود
کاش می شد سایه اش را از سر ما کم کند
قدر یک عصرانه با من کنج این آتش بشین
مرد تنها می تواند خوب چایی دم کند
امیر سهرابی
اگر آشفتگی در گیسوانم آشکار است
سرم آشفته ی آشفته گیسوی نگار است
سر سبزت زبان سرخ من را داده بر باد
زبانم قاصر از توصیف زیبایی یار است
گناه چشم های بی گناهت سر به زیرست
گناه چشم های سر به زیرت احتکار است
دلم در بند چشمان سیاهت گیر کرده است
علاقه میله ی زندان بی بند و حصار است
کسی دلواپس دلواپسی های دلم نیست
قرارهم چنان بر بی قراری بر قرار است
امیر سهرابی
در کنارت حال من خوب است حتی در خیال
دل خوشم .من با همین خواب و خیلات محال
مویِ مشکی ،چشم مشکیِ، چادرت هم مشکی است
روزگارم را همین ها کرده مانند زغال
شب موهای تو یلداست چه زیبا شده است
ماه کامل وسط این شب طولانی سال
پاکیت نام تو را روزی زبان زد میکند
توشبیه چشمه هایی صاف و شفاف وزلال
اخم را باور کنم یا مهر بانی هات را
خنده هایت اخم ها را می برد زیر سوال
امیر سهرابی
تا پر نکرده قطره های اشک جایت را
با بوسه امضا کن تمام نامه هایت را
یک شب تمام خانه ام را نور باران کن
یک شب به روی چشم من بگزار پایت را
من مثل کوهی محکمم پس تکیه کن بر من
بر شانه ام جاری کن آن موی رهایت را
با رقص موزون کن حروف شعر هایم را
از ناز پرکن چشم های دلربایت را
من می توانم بیش از این هم عاشقت باشم
نازک تر از این ها کن آواز صدایت را
پوشیه وا کن پرده برداری کن از چشمت
زیبا کن اشعاری که آوردم برایت را
امیر سهرابی
چشم هایت با نگاهم بندبازی می کند
چشمکت با آبروی خلق بازی می کند
خط به خط خاطراتت را خیالت خط به خط
با چه وسواسی برایم باز سازی می کند
بوسه هایت هر کسی را می برد تا آسمان
تا ببینم کی لبت بنده نوازی می کند
دست من محتاج دستان تو و دستان تو
از نیازش ادعای بی نیازی می کند
خنده هایت یک شبه قلب مرا تسخیر کرد
خندهایت مثل نادر ترک تازی می کند
امیر سهرابی
من به درد گریه و دعوا و نفرین ،می خورم
من به درد نقشهای سرد و غمگین ، می خورم
طعم شیرین حضورت را ،غرورت تلخ کرد
چوب عشقم را اگر چه سخت و سنگین ...می خورم
روی پیشانی نوشتت اسم و فامیل من است
چین به پیشانی بیندازی منم چین می خورم
وقت دیدار ت تمام مزه ها گم می شود
قهوه ی تلخم بریزی شهد شیرین می خورم
پا ی لبخند و غم و درد و غرورت مانده ام
درد دل کن من به درد سنگ زیرین میخورم
امیر سهرابی
مثل رنگ آمیزی گلهای وحشی در چمن
دامن گلدارتان زیباست با این پیرهن
شهر ما با بودنت دار المجانیین می شود
وقت اینجا آمدن عطرجدیدت را نزن
چادر مشکی سرت کن رنگ روشن تن نکن
هم خودت راحت تری هم مردهایی مثل من
چشم هایت مثل باروت است پس محتاط باش
پلک هایت سنگ چخماخ است پس چشمک نزن
دست در ابرو نبر طول کمان را کم نکن
می کشد این ها مرا ابرو کمان ترکمن
امیر سهرابی
چشم هایت با نگاهم بندبازی می کند
چشمکت با آبروی خلق بازی می کند
خط به خط خاطراتت را خیالت خط به خط
با چه وسواسی برایم باز سازی می کند
بوسه هایت هر کسی را می برد تا آسمان
تا ببینم کی لبت بنده نوازی می کند
دست من محتاج دستان تو و دستان تو
از نیازش ادعای بی نیازی می کند
خنده هایت یک شبه قلب مرا تسخیر کرد
خندهایت مثل نادر ترک تازی می کند
امیر سهرابی
مهربانی را اگر با خنده اش قاطی کند
می تواند حوزوی ها را خیالاتی کند
ممکن است این ارتباط بین اخمش با خسوف
مردهای کل دنیا را خرافاتی کند
درد های تلخ عالم زود شیرین می شود
رنگ مویش را اگر قدری شوکولاتی کند
چشم هایش می تواند با نگاه ساده ای
درد دل با قلب های زخم و اسقاطی کند
چادرش شب ،صورتش هم قرص ماه
می شود هر عاقلی با دیدنش قاطی کند
امیر سهرابی
جای جای گونه ام از شوق دیدارت تر است
خاک های خیس و باران خورده عطرش بهتر است
این تضاد فلسفی من را روانی می کند
این که زیبا بودنت نسبیست ، فکری مصخر است
نقش ابروهای تو بر صفحه ی پیشانیت
شکل نور آذرخشی روی سطح مرمراست
رنگ سرخ غنچه ی لبهات و خال گونه ات
دانه ی سرخ انارو تکه های گلپر است
قاب عکس شیشه ای با عکس هایت جان گرفت
هر که با این معجزه ایمان نیارد کافَراست
امیر سهرابی
خبرنامه وب سایت: